يادداشت سردبير٬ شماره ٢۵٨
سياوش دانشور
جنگ آلترناتيوها؛
"راه ميانى" رضا پهلوى

تلاش و تحرک ميان نيروهاى راست و چپ اپوزيسيون ايران براى شکل دادن به چهارچوبى که معطوف به عبور از جمهورى اسلامى و ترسيم فرداى جامعه ايران است هر روز وسعت ميگيرد. اين تلاشها البته به قدمت تقابل با جمهورى اسلامى اند اما در دوره کنونى و در متن تحولات منطقه و جهان معناى مشخص ترى يافته اند. تحولات منطقه خاورميانه که ابتدا دول غربى با آن محتاط و حتى در قبال رژيمهاى مورد اعتراض جانبدار بودند٬ بسرعت جايش را به کنترل تحولات با توسل به پروژه هاى جايگزين و مقدور داد. اگر مثلا در مصر و تونس ارتش نيروئى بود که ميتوانست خلا قدرت را پر کند٬ در ليبى اين امر را بايد سياست دخالت نظامى پر ميکرد. فردا در سوريه و ايران همين سناريو با تغييرات و کش و قوسهائى قرار است عملى شود. ناتو و دول غربى اينبار در پوشش "انساندوستانه" ماشين جنگى و ميليتاريسم و قلدرى امپرياليستى را بميدان کشيدند تا بتوانند به چهارچوبها و آينده سياسى تحولات منطقه موقتا مهر خود را بکوبند.

اين رويدادها بيش از هر زمان دو مسئله قديمى را به جلوى صحنه پرتاب کرد: اول٬ تقابل با اسلام سياسى و تحميل يک توازن جديد به آن٬ و دوم آغاز تحرک جديدى ميان اپوزيسيون بورژوائى ايران و سوريه براى شکل دادن به آلترناتيوهاى سياسى و نظامى جايگزين. پيچيدگى تحولات در ايران و سوريه دقيقا برميگردد به تنيده بودن اين دو موضوع و مسائلى که اهميتى فراتر از آينده سياسى اين دو کشور دارند. حمله به سوريه مدتها پيش آغاز شده بود. نيروهاى باند سياهى اسلامى و قومى جايگزين تعريف و برسميت شناخته شدند. به طرق مختلف اين نيروها مسلح شدند و بخشا جنايت آگاهانه آنها ماتريال تبليغات جنگى و سرعت دادن به تهاجم نظامى گسترده ناتو است. حمله به سوريه تنها پيش درآمدى براى حمله به حزب الله لبنان و جمهورى اسلامى و تلاش براى درهم کوبيدن يک قطب و يک محور تروريستى مدعى قدرت در خاورميانه است. آنچه که قرار است جايگزين شود همان چهارچوب است٬ همان ارتجاع است٬ همان خصوصيات بنيادى است٬ صرفا تغييراتى در ظاهر و ترکيب سکانداران ارتجاع و مقدارى وعده انتخابات قرار است محصول يک قتل عام و کشتار عظيم و جنگى باشد که بسرعت منطقه خاورميانه را در آتش خود درگير ميکند.

آلترناتيو سازى اپوزيسيون راست ايران در متن اين سياستهاى جهانى و منطقه اى معنى دارد. اين تلاشها در پاسخ به ضرورتى جديد٬ ضرورت تجديد آرايش بورژوازى ايران – اعم از حکومتى و اپوزيسيونى- براى عبور از جمهورى اسلامى و انتقال قدرت سياسى است. کنفرانسهاى مختلف اپوزيسيون راست براى آلترناتيو سازى و مشخص تر تحرکات جديد رضا پهلوى براى تبديل شدن به چهره و "رهبر ملى" اين آلترناتيو در اين چهارچوب معنى دارد.

خبرهاى خوش!؟
رضا پهلوى در جلسات اخيرش اعلام کرد که "بزودى درهائى باز ميشود٬ آمادگى هست که به شکل رسمى وارد مذاکره شويم". مذاکره برسر چى؟ برسر برسميت شناسى يک ساختار مثلا "شوراى ملى ايران"٬ بعنوان "اپوزيسيون متحد و آلترناتيو" جمهورى اسلامى. از چه طريقى؟ از طريق متحد شدن حول مبارزه غير خشونت آميز و اعمال فشار براى "برگزارى انتخابات آزاد"٬ البته "تا اونجائى که پرهيز از خشونت و راه نظامى ممکن است"! ايشان و آلترناتيو مربوطه شان هم "همه گزينه ها را روى ميز دارند"!

به رضا پهلوى و موئتلفينش هر وعده اى داده باشند يا اينکه در برخى کشورها حتى ملاقاتش با نمايندگان پارلمانها کنسل شده باشد٬ در اين واقعيت که اپوزيسيون بورژوائى ايران در متن اوضاع منطقه و جهان براى آلترناتيو سازى بشدت تلاش ميکند کوچکترين ترديدى نيست. اينکه در اين روند کدام مدل در مورد ايران قرار است عملى شود٬ مدل يوگسلاوى و عراق يا ليبى٬ يا قرار است ترکيبى از حکومتيهاى سابق و فعلى با ترکيبى از اپوزيسيون بورژوائى محمل اين انتقال قدرت باشند٬ ثانوى است. روش اين انتقال قدرت معلوم شده است و درهم شکستن چهارچوبهاى کنونى قدرت حکومتى به هر طريق ممکن مسير آنست. لذا٬ اگر اتفاقات محير العقول رخ ندهد٬ اپوزيسيون بورژوائى بيشتر سرنگونى طلب يا بقول خودشان "برانداز" و "انحلال طلب" ميشوند. امروز از استراتژى اعمال فشار بين المللى براى "برگزارى انتخابات آزاد" سخن ميگويند و فردا مسير تحقق آنرا پنتاگون و حمله نظامى تعريف ميکنند. اين اپوزيسيون بدون پنتاگون٬ بدون ناتو٬ بدون رسانه هاى غربى٬ بدون کمکهاى مالى و تسليحاتى و تدارکاتى و سياسى دول غربى حتى نميتواند يک ده را بگيرد تا چه رسد به تهران و "برگزارى انتخابات آزاد"!

"راه ميانى"؟
رضا پهلوى مدعى شده که "راه ميانى" اى دارد. آن راه ميانى چيزى "بين استراتژى شکست ديپلماسى با استراتژى حمله نظامى" است. بزعم ايشان بايد دولتهاى غربى اينبار "به خود مردم ايران فرصت بدهند و مردم ايران را حمايت کنند". خود وى و متحدين اش در جبهه نيروهاى دست راستى و رژيمى نيز "سخنگويان و نمايندگان مردم ايران" معرفى ميشوند. ايشان قرار است بعنوان "رهبر ملى"٬ و فعلا نه شاهزاده٬ جلو بيافتد. قرار است با شعار "مخالف خشونت" البته "تا اونجائى که پرهيز از خشونت و راه نظامى ممکن است" جمهورى اسلامى را سر عقل بياورند. اولين دغدغه ايشان نظاميان اند که بايد از همين امروز "احساس امنيت" کنند که فردا به وجود مبارکشان براى سرکوب نياز هست.

همين اوضاع در درون حکومت اسلامى به اين منجر شده که سياست هرس کردن افراطيون دو جناح و ميداندار شدن "عقلاى نظام" معنى پيدا کند. احمدى نژاد نور چشمى "آقا" و شرکا منزوى شود و رفسنجانى ها و خاتمى ها ميداندارى کنند و اصلاح طلبان از "شرکت در انتخابات" و بازگشت به صحنه سياسى حرف بزنند. مانور حکومت اسلامى اگر به آزادى موسوى و کروبى و ميدان دادن حاشيه اى به اصلاح طلبان منجر شود٬ بسرعت ميان ائتلاف اصلاح طلبان- جمهوريخواهان- سلطنت طلبان - قوم پرستان شکاف مى اندازد. لايه اى به دامن حکومت برميگردند و لايه اى پشت سياست پنتاگون ميروند. اين صفبندى با بالا رفتن خطر جنگ و تهاجم نظامى و تروريستى تشديد ميشود. در هر حال اپوزيسيون راست ايران اگر پشت جناحى از حکومت براى اصلاح جمهورى اسلامى نباشد پشت پنتاگون و حمله نظامى و تکرار سناريوى ليبى و سوريه براى همين هدف است. نهايتا هدف اينست که جمهورى اسلامى بدون دخالت مردم تغيير کند و پروسه انتقال قدرت بين بورژواها و قيچى کردن کارگر و اردوى آزادى و برابرى و کمونيسم از روند تحولات عملى شود. جريانات دست راستى روش خود براى رسيدن به قدرت٬ شراکت در قدرت٬ و حفظ قدرت در دست طبقه خودشان را دارند. رضا پهلوى و ديگران نيز شانس خود را در اين مسير مى آزمايند. سوال براى اردوى کارگر و کمونيسم٬ نه فقط درک اين تحولات و شناختن اهداف ضد کارگرى و ضد اجتماعى اين نيروها بلکه بميدان آوردن آلترناتيو کارگرى در مقابل کل اين اوضاع است.

جمهورى اسلامى رفتنى است. اين حکومت نه ميتواند راسا موانع بقاى نظام اسلامى را برطرف کند٬ نه ميتواند به سازشى با مردم برسد٬ نه مردم به آن رضايت ميدهند٬ و نه دول غربى در شکل کنونى ميتوانند براى يک دراز مدت با آن کنار بيايند. اپوزيسيون بورژوائى نيز مانند صد سال گذشته تلاش دارد قدرت را در دست خانواده مشروطه – مشروعه نگهدارد. سوال محورى براى اردوى چپ جامعه٬ براى کارگر و کمونيسم و آزايخواهى٬ شرکت فعال در اين جدال است. "ما يا آنها"؟٬ "ما يا "بورژوازى"؟٬ "آزادى يا اختناق"؟٬ "فقر يا رفاه همگان"؟٬ "جنگ يا سرنگونى انقلابى"؟٬ سرمايه دارى يا سوسياليسم"؟ اگر محدوديت هاى مصر و تونس و سوريه قرار نيست در ايران تکرار شود٬ حتى اگر محدوديت هاى انقلاب ۵٧ قرار نيست در شکل تراژيکى بعد از سه دهه و اندى تکرار شود٬ اگر قرار نيست نتيجه همه فداکاريها و تلاشها و قربانى دادنها به هدر رود٬ بايد اردوى کارگرى و کمونيستى در مرکز سياست ايران بعنوان يک آلترناتيو حکومتى و يک راه حل مطلوب قد علم کند. وعده آزادى را قبول کردن از کسانى که قرار است به من و شما مزد بدهند تنها خطاى بزرگى نيست٬ خودکشى سياسى است.

تنها کارگران ميتوانند جامعه اى بسازند که همه شهروندان مستقل از عقايد و مرام سياسى شان شهروندان متساوى الحقوق در قلمرو سياست و اقتصاد و حقوق فردى و اجتماعى باشند. براى اين امر بيش از هر زمان ضرورى است که آلترناتيو قدرتمند سوسياليستى در مقياس جامعه ايران عروج کند و نسخه آزادى قرن بيست و يکمى را در مقابل کل جهانيان بگذارد. کمونيسم کارگرى براى شکل دادن به چنين آلترناتيوى و رفع موانع آن ميکوشد و راسا تلاش ميکند راه حلهاى دست راستى و نقطه سازشهاى طبقات حاکم را درهم شکند. عروج قدرتمند آلترناتيو کارگرى از جمله در گرو تغيير افق رهبران کارگرى و رهبران و فعالين کمونيست و سوسياليست و آزاديخواه و وارد شدن به جدال برسر قدرت سياسى است. *

۶ ژوئن ٢٠١٢